loading...
پایگاه اینترنتی ازوس
امین بازدید : 242 سه شنبه 12 شهریور 1392 نظرات (0)



مرد جوانی نزد پدر خود رفت و به او گفت: می خواهم ازدواج کنم.

پدر خوشحال شد و پرسید: نام دختر چیست ؟

مرد جوان گفت: نامش سامانتا است و در محله ما زندگی می کند.

پدر ناراحت شد. صورت در هم کشید و گفت: مرا ببخش به خاطر چیزی که می خواهم به تو بگویم. اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج  کنی چون او خواهر توست. خواهش می کنم از این موضوع چیزی به مادرت نگو.

 

مرد جوان نام سه دختر دیگر را آورد ولی جواب پدر برای هر کدام از آنها همین بود.

با ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت: مادر من می خواهم ازدواج کنم اما نام هر دختری را می آورم پدر می گوید که او خواهر توست! و نباید به تو بگویم.

مادرش لبخند زد و گفت: نگران نباش پسرم . تو با هر یک از این دخترها که خواستی می توانی ازدواج کنی.

چون تو پسر او نیستی ... !

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • صفحات جداگانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1502
  • کل نظرات : 49
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 57
  • آی پی امروز : 16
  • آی پی دیروز : 34
  • بازدید امروز : 204
  • باردید دیروز : 55
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 432
  • بازدید ماه : 1,003
  • بازدید سال : 6,783
  • بازدید کلی : 1,277,332