loading...
پایگاه اینترنتی ازوس
امین بازدید : 189 دوشنبه 11 شهریور 1392 نظرات (0)

 

نقل قولی از یکی از اساتید دانشگاه:

“چندين سال قبل براي تحصيل در دانشگاه سانتا کلارا کاليفرنيا، وارد ايالات متحده شده بودم،
سه چهار ماه از شروع سال تحصيلي گذشته بود كه يك كار گروهي براي دانشجويان تعيين شد كه در گروه هاي پنج شش نفري با برنامه زماني مشخصي بايد انجام ميشد.
دقيقا يادمه از دختر آمريكايي كه درست توي نيمكت بغليم مينشست و اسمش كاترينا بود پرسيدم كه براي اين كار گروهي تصميمش چيه؟
گفت اول بايد برنامه زماني رو ببينه، ظاهرا برنامه دست يكي از دانشجوها به اسم فيليپ بود.
پرسيدم فيليپ رو ميشناسي؟


كاترينا گفت آره، همون پسري كه موهاي بلوند قشنگي داره و رديف جلو ميشينه!
گفتم نميدونم كيو ميگي!
گفت همون پسر خوش تيپ كه معمولا پيراهن و شلوار روشن شيكي تنش ميكنه!
گفتم نميدونم منظورت كيه؟
گفت همون پسري كه كيف وكفشش هميشه ست هست باهم!
بازم نفهميدم منظورش كي بود!
اونجا بود كه كاترينا تون صداشو يكم پايين آورد و گفت فيليپ ديگه، همون پسر مهربوني كه روي ويلچير ميشينه…
اين بار دقيقا فهميدم كيو ميگه ولي به طرز غير قابل باوري رفتم تو فكر،
آدم چقدر بايد نگاهش به اطراف مثبت باشه كه بتونه از ويژگي هاي منفي و نقص ها چشم پوشي كنه…
چقدر خوبه مثبت ديدن…
يك لحظه خودمو جاي كاترينا گذاشتم ، اگر از من در مورد فيليپ ميپرسيدن و فيليپو ميشناختم، چي ميگفتم؟
حتما سريع ميگفتم همون معلوله ديگه!!
وقتي نگاه كاترينا رو با ديد خودم مقايسه كردم خيلي خجالت كشيدم…
شما چي فكر ميكنيد؟
چقد عالي ميشه اگه ويژگي هاي مثبت افراد رو بيشتر ببينيم و بتونيم از نقص هاشون چشم پوشي كنيم

امین بازدید : 257 دوشنبه 11 شهریور 1392 نظرات (0)

 

امروز روز دادگاه بود ومنصور ميتونست از همسرش جدا بشه.منصور با خودش زمزمه كرد چه دنياي عجيبي دنیای ما. يك روز به خاطر ازدواج با ژاله سر از پا نمي شناختم وامرو به خاطر طلاقش خوشحالم.
ژاله و منصور 8 سال دوران كودكي رو با هم سپري كرده بودند.انها همسايه ديوار به ديوار يگديگر بودند ولي به خاطر ورشكسته شدن پدر ژاله، پدر ژاله خونشونو فروخت تا بديهي هاشو و بده بعد هم آنها رفتند به شهر خودشون.بعد از رفتن انها منصور چند ماه افسرده شد. منصور بهترين همبازي خودشو از دست داده بود.
7سال از اون روز گذشت منصور وارد دانشگاه حقوق شد.
دو سه روز بود که برف سنگيني داشت مي باريد منصور كنار پنچره دانشگاه ايستا ده بود و به دانشجوياني كه زير برف تند تند به طرف در ورودی دانشگاه مي آمدند نگاه مي كرد. منصور در حالي كه داشت به بيرون نگاه مي كرد يك آن خشكش زد ژاله داشت  وارد دانشگاه مي شد.  منصور زود خودشو به در ورودي رساند و ژاله وارد شده نشده بهش سلام كرد ژاله با ديدن منصور با صدا گفت: خداي من منصور خودتي.بعد سكوتي ميانشان حكم فرما شد منصور سكوت رو شكست و گفت : ورودي جديدي ژاله هم سرشو به علامت تائيد تكان داد.منصور و ژاله بعد از7 سال دقايقي باهم حرف زدند و وقتي از هم جدا شدند درخت دوستي كه از قديم  ميانشون بود بيدار شد .از اون روز به بعد ژاله ومنصور همه جا باهم بودند آنها همديگر و دوست داشتند و این دوستی در مدت کوتاه تبديل شد به يك عشق بزرگ، عشقي كه علاوه بر دشمنان دوستان رو هم به حسادت وا مي داشت
منصور داشت دانشگاه رو تموم مي كرد وبه خاطر اين موضوع خيلي ناراحت بود چون بعد از دانشگاه نمي تونست مثل سابق ژاله رو ببينه به همين خاطر به محض تمام شدن دانشگاه به ژاله پيشنهاد ازدواج داد و ژاله بي چون چرا قبول كرد طي پنچ ماه سور سات عروسي آماده شد ومنصور ژاله زندگي جديدشونو اغاز كردند. يه زندگي رويايي زندگي كه همه حسرتشو و مي خوردند. پول، ماشين آخرين مدل، شغل خوب، خانه زيبا، رفتار خوب، تفاهم واز همه مهمتر عشقي بزرگ كه خانه اين زوج خوشبخت رو گرم مي كرد.


ولي زمانه طاقت ديدن خوشبختي اين دو عاشق را نداشت.
در يه روز گرم تابستان ژاله به شدت تب كرد منصور ژاله رو به بيمارستانهاي مختلفي برد ولي همه دكترها از درمانش عاجز بودند بيماري ژاله ناشناخته بود.
اون تب بعد از چند ماه از بين رفت ولي با خودش چشمها وزبان ژاله رو هم  برد وژاله رو كور و لال کرد.منصور ژاله رو چند بار به خارج برد ولي پزشكان انجا هم نتوانستند كاري بكنند.
بعد از اون ماجرا منصور سعي مي كرد تمام وقت آزادشو واسه ژاله بگذاره ساعتها براي ژاله حرف مي زد براش كتاب مي خوند از آينده روشن از بچه دار شدن براش مي گفت.
ولي چند ماه بعد رفتار منصور تغير كرد منصور از اين زندگي سوت و كور خسته شده بود و گاهي فكر طلاق ژاله به ذهنش خطور مي كرد.منصور ابتدا با اين افكار مي جنگيد ولي بلاخره  تسليم اين افكار شد و تصميم گرفت ژاله رو طلاق بده.در اين ميان مادر وخواهر منصور آتش بيار معركه بودند ومنصوررا براي طلاق تحریک می کردند. منصور ديگه زياد با ژاله نمی جوشید بعد از آمدن از سر كار يه راست مي رفت به اتاقش.حتي گاهي مي شد كه دو سه روز با ژاله حرف نمي زد.
يه شب كه منصور وژاله سر ميز شام بودن منصور بعد از مقدمه چيني ومن ومن كردن به ژاله گفت: ببین ژاله می خوام یه چیزی بهت بگم. ژاله دست از غذا خوردن برداشت و منتظر شد منصور حرفش رو بزنه منصور ته مونده جراتشو جمع کرد و گفت  من ديگه نمي خوام به اين زندگي ادامه بدم يعتي بهتر بگم نمي تونم. مي خوام طلاقت بدم و مهريتم……. دراينجا ژاله انگشتشو به نشانه سكوت روي لبش گذاشت وبا علامت سر پيشنهاد طلاق رو پذيرفت.
بعد ازچند روزژاله و منصور جلوي دفتري بودند كه روزي در انجا با هم محرم شده بودند منصور و ژاله به دفتر طلاق وازدواج رفتند و بعد از مدتي پائين آمدند در حالي كه رسما از هم جدا شده بودند.منصور به درختي تكيه داد وسيگاري روشن كرد  وقتي ديد ژاله داره مياد به طرفش رفت و ازش خواست تا اونو برسونه به خونه مادرش.ولي در عين ناباوري ژاله دهن باز كرده گفت: لازم نكرده خودم ميرم بعد عصاي نايينها رو دور انداخت ورفت.و منصور گیج منگ به تماشاي رفتن ژاله ايستاد
ژاله هم مي ديد هم حرف مي زد منصو گيج بود نمي دونست ژاله چرا اين بازي رو سرش آورده منصور با فرياد گفت من كه عاشقت بودم چرا باهام بازي كردي..منصور با عصبانيت و بغض سوار ماشين شد و رفت سراغ دكتر معالج ژاله.وقتي به مطب رسيد تند رفت به طرف اتاق دكتر و يقه دكتر و گرفت وگفت:مرد نا حسابی من چه هيزم تري به تو فروخته بودم. دكتر در حالي كه تلاش مي كرد يقشو از دست منصور رهاكنه منصور رو به آرامش دعوت می كرد بعد  از اينكه منصور کمی آروم شد دكتر ازش قضيه رو جويا شد. وقتي منصور تموم ماجرا رو تعريف كرد دكتر سر شو به علامت تاسف تكون داد وگفت:همسر شما واقعا كور لال شده بود ولي از یک ماه پيش يواش يواش قدرت بينايي وگفتاريش به كار افتاد و سه روز قبل كاملا سلامتيشو بدست آورد.همونطور كه ما براي بيماريش توضيحي نداشتيم براي بهبوديشم توضيحي نداريم.سلامتي اون يه معجزه بود. منصور ميون حرف دكتر پريد گفت پس چرا به من چيزي نگفت.دكتر گفت: اون مي خواست روز تولدتون موضوع رو به شما بگه. منصور صورتشو ميان دستاش پنهون كرد و به بی صدا اشک ریخت فردا روز تولدش بود.

امین بازدید : 229 دوشنبه 11 شهریور 1392 نظرات (0)

 

زن جوانی پیش مادر خود می‌رود و از مشکلات زندگی خود برای او می‌گوید و اینکه او از تلاش و جنگ مداوم برای حل مشکلاتش خسته شده است.

مادرش او را به آشپزخانه برد و بدون آنکه چیزی بگوید سه تا کتری را آب کرد و گذاشت که بجوشد. سپس توی اولی هویج ریخت در دومی تخم مرغ و در سومی دانه های قهوه. بعد از بیست دقیقه که آب کاملاً جوشیده بود گازها را خاموش کرد و اول هویج را در ظرفی گذاشت، سپس تخم مرغ‌ها را هم در ظرفی گذاشت و قهوه را هم در ظرفی ریخت و جلوی دخترش گذاشت. سپس از دخترش پرسید که چه می‌بینی؟
او پاسخ داد : هویج، تخم مرغ، قهوه. مادر از او خواست که هویج‌ها را لمس کند و بگوید که چگونه‌اند؟ او این کار را کرد و گفت نرمند. بعد از او خواست تخم مرغ‌ها را بشکند، بعد از این که پوسته آن را جدا کرد، تخم مرغ سفت شده را دید و در آخر از او خواست که قهوه را بچشد.

دختر از مادرش پرسید مفهوم این‌ها چیست؟

مادر به او پاسخ داد: هر سه این مواد در شرایط سخت و یکسان بوده‌اند، آب جوشان، اما هرکدام عکس‌العمل متفاوتی نشان داده‌اند. هویج در ابتدا بسیار سخت و محکم به نظر می‌آمد اما وقتی در آب جوشان قرار گرفت به راحتی نرم و ضعیف شد. تخم مرغ که در ابتدا شکننده بود و پوسته بیرونی آن از مایع درونی آن محافظت می‌کرد، وقتی در آب جوش قرار گرفت مایه درونی آن سفت و محکم شد. دانه های قهوه که یکتا بودند، بعد از قرار گرفتن در آب جوشان، آب را تغییر دادند.

مادر از دخترش پرسید: تو کدامیک از این مواد هستی؟ وقتی شرایط بد و سختی پیش می‌آید تو چگونه عمل می‌کنی؟ تو هویج، تخم مرغ یا دانه های قهوه هستی؟

به این فکر کن که من چه هستم؟ آیا من هویج هستم که به نظر محکم می‌آیم، اما در سختی‌ها خم می‌شوم و مقاومت خود را از دست می‌دهم؟ آیا من تخم مرغ هستم که با یک قلب نرم شروع می‌کند اما با حرارت محکم می‌شود؟

یا من دانه قهوه هستم که آب داغ را تغییر داد؟ وقتی آب داغ شد آن دانه بوی خوش و طعم دل پذیری را آزاد کرد. اگر تو مانند دانه های قهوه باشی هر چه شرایط بدتر می‌شود تو بهتر می‌شوی و شرایط را به نفع خودت تغییر می‌دهی.

آنچه مرا نکشد، مرا قوی تر خواهد ساخت و من شرایط سخت را به نفع خود تغییر می دهم

امین بازدید : 741 یکشنبه 03 شهریور 1392 نظرات (1)

 

با نام خدا




دنیای داستان



با توجه به استقبال گسترده از نسخه ابتدایی مجموعه دنیای داستان که به صورت رایگان تقدیم عزیزان گردید بر آن شدیم تا نسخه دوم آن را با کیفیت بیشتری به کاربران ارائه نماییم

هدف از تولید این مجموعه اشاعه فرهنگ مطالعه در بین عزیزان فارسی زبان می باشد

در این نسخه سعی شده تا تمامی پیشنهاداتی که از سوی کاربران محترم بیان شد اعمال گردد و همچنین قابلیت ها و داستان های بیشتری نیز به آن اضافه شده است

از جمله تغییرات در این نسخه می توان به موارد زیر اشاره کرد:

تغییر در ظاهر برنامه و ارائه به سبک کلاسیک (اضافه شدن دو منوی کشویی به منظور سهولت در دسترسی)

امکان ارسال و به اشتراک گذاری هر کدام از داستان ها

اضافه شدن قسمت تنظیمات پیشرفته و سفارشی سازی بخش مطالعه

امکان انتخاب فونت متن به صورت دلخواه

امکان انتخاب رنگ متن به صورت دلخواه

امکان تغییر اندازه متن

امکان تغییر رنگ پس زمینه و حالات مطالعه در شب و روز

امکان تغییر فاصله بین خطوط و سفارشی کردن متن برای مطالعه آسان

و اضافه شدن نزدیک به 150 داستان جدید به این مجموعه (در مجموع حدود 350 داستان)

همچنین این نسخه از مجموعه دنیای داستان به صورت ماهانه به روز میشود و داستان های بیشتری در انتهای هر ماه به آن اضافه می گردد

فهرست برخی از داستان های اضافه شده به این نسخه:

آن مرد آشنا-اولین عشق-بالاترین نقطۀ تمدن-آبدارچی مایکروسافت-چشم های لیندا-دانشگاه هاروارد-دستان دعا کننده-داستان یک جدایی-احساسات-اعجاز دعا-امتحان فیزیک-انسان واقعی باشیم-اطلاعات لطفا-ای کاش-قول پدر-گفتگو با خدا-گل سرخی برای محبوبم-هرگز قضاوت نکنید-حکایت من، تو، او-هیچکس اونو نمی دید-ایستگاه-جادوگر پیر و لرد جوان-جواب خداوند بر آنچه در دل دارم-جذابیت-کفش های گاندی-خاطره ای از استاد-خونه خدا-کریسمس در جنگ-لنگه کفش-مرد پوست فروش-مردهای غمگین-مردی به وسعت اراده آدمی-مارمولک-مترسک-نان سنگک-نگاه مثبت-نجات-رضایت قلبی-روز بارانی-روز تولد-سام خائن-سه پیشنهاد-تشخیص درست-و امروز برف می بارید-زمین به خاطر او حرکت کرد-اولین روز کاری-بالا نرو، خطرناک است-بیمارستان روانی-حکایت چه کشکی، چه پشمی-درخواست سیانور از داروخانه-دو دیدگاه-دوست-افتخار-انتخاب معاون اول-قیمت الاغ-قضاوت عجولانه-هوش ایرانی-هوش مادر ایرانی-جواب-خر من از کره گی دم نداشت-خرید شوهر-مادر زن-موبایل-مدیر و منشی-استاد-سگ باهوش-شب امتحان-آب چشمه-الکساندر فلمینگ-الماس درون-امیرکبیر گریست-آرامش-برای خدا؟ یا برای خود؟-بیداری-ده قانون برای زندگی-دلیل عشق-دانه های قهوه-درسی از پروانه-درخت جادویی-اصالت ذاتی یا تربیت خانوادگی-استقامت-فرق بهشت و جهنم-فرصت-گاو و خوک-قاتل و پرتقال-هر آنچه از من بر می آمد-خلاقیت روزنامه نگار-من آدم تاثیرگذارى هستم-معنای حقیقی آرامش-مهلت انسان-مربی شنا-نوه خوب من-نقره خالص-پالایش سه‌گانه-پایان-پیرمرد عاقل-رسم پهلوانی-رسیدن به کمال-سکه طلا-شاهزاده و عروسک چهارم-شیوانا و کاهن معبد-شما دو انتخاب دارید-شما استثنایی هستید-شروع دوباره-تغییر دنیا-تاجر و باغ زیبا-تاثیر لبخند-زندگی مثل نوشیدن قهوه


بعد از دریافت این نسخه میتوانید به صورت ماهیانه آپدیت داستان های جدید را از طریق مارکت های مایکت و کندو دریافت کنید


تصاویر برنامه:




لینک دریافت دنیای داستان 2 از کندو

لینک دریافت دنیای داستان 2 از مایکت

برای دریافت نسخه دوم این مجموعه ابتدا باید یکی از مارکت های (مایکت یا کندو) را بر روی گوشی اندروید خود نصب کنید سپس از طریق آن اقدام به دریافت این مجموعه نمایید

لینک دریافت مایکت

لینک دریافت کندو


برگرفته شده از amjadi.blog.ir
امین بازدید : 304 پنجشنبه 31 مرداد 1392 نظرات (1)

 

بازی جوجه های خشمگین برای گوشی های اندروید هم اکنون در مارکت های (بازار-کندو-مایکت)

 

این بازی شباهتی با بازی پرندگان خشمگین ندارد

"با انتقام از جوجه های گستاخ
یک بار برای همیشه آرامش رو برقرار کن
جوجه ها رواز ریشه نابود کن و اجازه نده دنیا رو تسخیر کنند
قبل از اینکه به دنیا بیان تخم ها رو نابود کن"

این بازی در هفت مرحله سختی طراحی شده است نحوه بازی به این شکل است که با شروع آن شما می بایست تخم مرغ های قهوه ای را با لمس کردن از بین ببرید و اجازه ندهید تبدیل به جوجه شوند.
در مراحل بالاتر با تخم مرغ های قهوه ای متفاوت (شکلک دار) روبه رو می شوید که سرسخت تر بوده و باید 2بار آنها را لمس کنید تا از بین بروند.
توجه داشته باشید که تخم مرغ های رنگی قابل شکستن نمی باشند و با لمس آنها شما یکی از پنج جان خود را از دست می دهید.هرچه مراحل بالاتری بروید تعداد تخم مرغ ها بیشتر شده و امتیاز بیشتری در مقابل نابودی آنها به دست می آوردید.
دقت و سرعت در این بازی موجب تمرکز شما و کسب امتیازات بیشتر خواهد بود.

 

 

 

.


تعداد صفحات : 301

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • صفحات جداگانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1502
  • کل نظرات : 49
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 57
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 55
  • بازدید امروز : 25
  • باردید دیروز : 79
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 25
  • بازدید ماه : 257
  • بازدید سال : 6,037
  • بازدید کلی : 1,276,586